سه اشارت شواب:
۱٫ رشته برنامه درسی در آستانه مرگ است، با روشها و اصول موجود، دیگر قادر به ادامه کار نیست. ناامیدانه به دنبال اصول و روشهای مؤثرتر میگردد.
۲٫ وضعیت ناگواری که به خاطر اعتماد دیرینه و ناآزموده به نظریه پدید آمده است. اعتماد به نظریههایی که حتی در خوشبینانهترین حالت به فرض مناسبت، برای حل مسائل عملی رشته کفایت نمیکنند.
۳٫ رستاخیزی در حوزه برنامه درسی میتواند به وقوع بپیوندد، تنها اگر بخش عظیم از انرژی آن از نظری به عملی روانه گردد. از نظری به سوی عملی، شبه عملی و اکلکتیک.
منظور از اکلکتیک:
با بکارگیری هنر اکلکتیک، که غیرنظامند و دشوار، اما عملی است، پیکره مسائل در کانون توجه انواع نظریههایی قرار میگیرند که هر یک از جهاتی متفاوت با مسائل ربط دارند.
منظور از عملی:
منظور از عملی، عملی بودن یک مدیر عادی آموزشندیده یا آدم کوی و خیابان نیست، کسی که برای او، عملی، به معنای دستیابی آسان به اهداف آشنا با وسائط آشنا است. من به رشتهای پیچیده اشاره میکنم که نسبتاً برای دانشگاهیان ناشناخته است، و به نحو بنیادی با رشتههای نظری فرق دارد. برخلاف نظری، که راجع به دانش است، عملی راجع به انتخاب و عمل است. در حالی که روشهای نظری به نتایج تأییدشده علمی منجر میشوند، روشهای عملی به تصمیمات قابل دفاع میانجامند.
بحران اصل:
بحران اصل، اشاره به بیخاصیتی و فرسودگی اصول حاکم بر یک رشته علمی است، وقتی تمام پرسشها و پاسخهای مجاز به پرسیدن و پاسخ داده شدن توسط این اصول، سرانجام به پایان میرسند، یا وقتی دیگر توان و کفایت لازم برای برانگیختن پژوهش، و یورش به مسائل ما را ندارند. این بحران خود را در دو حوزه تحقیقات نظری و عملی به دو صورت نشان میدهد.
در حوزه تحقیقات نظری:
• با ناکامیها و شکستها؛
• با ناسازگاریها و تناقضها؛
• با اختلافات آشکار؛
در حوزه تحقیقات عملی:
• با عدم صلاحیت در دستیابی به راهحلها؛
• با ناتوانی در تحقق راهحلها؛
• با خنثی و بیاثر کردن یکدیگر (یعنی راهحلها و مسائل یکدیگر را خنثی میکنند)
نشانههای بحران:
به شش نشانه بحران میتوان اشاره کرد:
• پرواز از خود رشته: اولین و مهمترین نشانه، پرواز از خود رشته است. نشانهای که اغلب کمتر به چشم میآید. وقتی که مسائل رشته، نه به دست متخصصان رشته، بلکه توسط دیگران حل میشود. نشانه بدی نیست. این پرواز نشانه بحران است، ولی برای حوزه بحرانزده میتواند ثمربخش باشد. هر حوزهای در مقطعی، به دلیل فرسودگی اصولش ممکن است دچار فروبستگی شود، و مسائلش توسط حوزههای دیگر دانش افشا و حل شود. با وارسی دقیق و مقایسه، میتوان از طریق کشف، جرح و تعدیل، و سازوار نمودن، به اصولی مشابه برای حوزه بحرانزده دست یافت.
• پرواز به سمت بالا: پرواز به سمت بالا، به تعبیری اوجگیری از نظری به سوی نظریتر است. متاتئوریها یا الگوهای به غایت نظری و صوری، اگر با نگاه خیره و ثابت به مسائل واقعی ساخته شوند، طرح و آزمون اصول احتمالی جدید را برای رشته به ارمغان میآورند. نشانه وخیمی نیست، البته اگر مسئولانه انجام بگیرد. یعنی، اگر ناظر به مسائل واقعی انجام بگیرد، میتواند برای رشته بحرانزده ثمربخش باشد.
• پرواز به سمت پایین: بازگشت به موضوع تحقیق در وضعیت پاک و مبرا از نظریه، به تعبیری اعلام برائت از نظریه. بازگشت به موضوع تحقیق درحالی که چشمها را از نظریهها شستهای. نگاه ناب و بیواسطه به موضوع تحقیق! با این که نشانه غایب حوزه برنامه درسی است، اما، اگر ظاهر شود، میتواند ثمربخش باشد؛ دستکم برای معالجه گریپ و عادتهای مزمن تفکر مؤثر است، و فضا را برای اندیشههای جدید باز میکند.
• پرواز به سمت کنارهها: از خط اصلی خارج شدن و انشعاب ایجاد کردن. مثلاً ظاهر شدن در نقش ناظر، مفسر، مورخ، و منتقد. این پرواز به تعبیری یک مهاجرت بیبازگشت به سرزمینهای مجاور است. مهاجر هستی، در حالی که پایت به خاک سرزمینی دیگر آغشته است. آنگاه که به جایی دیگر تعلق داری، و خیال بازگشت نداری! نشانه بدی است. به دشواری میتوان ارزشی برای آن قائل شد!
• درجاماندگی: تکرار، تکرار، تکرار دیگران، همان مفاهیم، همان فرمولها بی هیچ افزودنی بی هیچ تغییری. افراد و کتابهایی که زندگیشان با تکرار مکرر منطق تایلر، اهداف رفتاری، یا سخن گفتن از محاسن و معایب جان دیویی ممکن شده است. نشانه بدی است و هیچ بهانهای برای آن وجود ندارد!
• دعواها و مجادلات بیثمر و خلاف قاعدهای که به جای حقیقت سخن به سخنگو معطوف است (نوعی استدلال خطا و غیر منطقی). نشانه مهلک بحران است و هیچ بهانهای برای آن وجود ندارد!
مخمصه تشخیص
پس از خواندن جستار اول از خود پرسیدم، چند تا از نشانههای بحران حوزه برنامه درسی آمریکای شمالی، انگلستان و جاهای دیگر در حوزه برنامه درسی ما قابل تشخیص است؟ شاید در نگاه اول چنین به نظر برسد، که با یک بحران فراگیر و جهانی مواجه هستیم، که از جهتی درست به نظر میرسد. اما، در نگاه دوم چی؟ منظورم نگاه تأملی به مورد خاص و اعمال آکادمیک خودمان است. فکر میکنم، برای اجتناب از نشانه پنجم که یکی از همان نشانههای بد است، یعنی، درجاماندگی، لکنت فکری و تکرار گفتههای دیگران، حتی خود شواب، لازم است ابتدا معاینه و تشخیص نشانههای بیماری آموزش عالی خودمان را در دستور کار تحقیقات قرار دهیم: تأمل بر عمل خودمان .reflection-on- our own action شاید نشانههایی بتوان یافت، که برخی همانند نشانههای مورد اشاره شواب برای حل بحران ثمربخش، و برخی دیگر مهلک باشند. اما، نکته درخور تأمل این است که با این تجویز انگار خودمان را در یک مخمصه گرفتار میکنیم.
مسئلهای که میخواهم با تکیه بر جستار اول عملی شواب به آن اشاره کنم این است: ما به عنوان محقق برنامه درسی، به ظاهر، در نقش ناظر و منتقد، به کار تخصصی تشخیص نشانههای بیماری برنامه درسی اشتغال داریم، و با تکیه بر تشخیص خود نسخه تجویز میکنیم (نشانه چهارم مورد اشاره شواب). اما، در باطن با این اشتغال انگار خود را گرفتار مخمصه میکنیم، چون همین عمل به ظاهر ساده تشخیص، که در گزاره بالا با فعل لازم است به سادگی تجویز شد، کار یا بهتر است بگوییم شاهکار یک خبره عملی است، کسی که در رشته پرکتیکال تحصیل کرده است. از قضا ما در رشته تئوریتیکال درس خواندهایم، و گویا به همان معایب و ناتوانیهایی که شواب و شون برشمردهاند دچاریم. یعنی نه تنها با مسائل موذی و پنهان برنامه درسی دست به گریبانیم، بلکه به دلیل ناتوانی در تشخیص با یک بحران جدیتر، یعنی بحران اعتماد نیز مواجهیم. عدهای دارند به ما میگویند، نه قادریم چیزی را تشخیص بدهیم که راهحل سودمندی برای آن تجویز کنیم، چون از مدرسه پرت افتادهایم (شواب)؛ نه چنانچه چیزی تجویز کنیم کسی به آن عمل میکند، به دلیل بروز بیاعتمادی (شون). گویا، ما نیز همچون پزشکان فارغالتحصیل دانشگاههای تئوریتیکال کنونی، مغرور از گذراندن مقاطع طولانی تحصیلی و آزمونهای دشوار تخصصی، با دیدن یکی دو نشانه بیماری، بینیاز از دانستن شرح حال بیمار خود، بیحوصله از شنیدن صدای زار و بیزار از دیدن روی نزار او، حداکثر با ورق زدن آخرین نسخه کتاب قطور مرجع پزشکی در پشت پاراوان مطب، کلی هنر به خرج میدهیم با خط نامفهوم و ناخوانا همان داروهای بیاثر همیشگی را مینویسیم و تازه وقتی از پشت پرده بیرون میآییم، تا نسخه خود را به بیمار بد حال خود تجویز کنیم، متوجه میشویم بیمارمان پا به فرار گذاشته است -همان که شون به آن بحران اعتماد ‘the crisis of confidence’ میگوید.
پس، به نظر میرسد برای خلاصی از این مخمصه، پیش از “لازم است” قبلی، یک “لازم است” لازمتر لازم است، و آن شکستن این دیوار بیاعتمادی است، با درمان این بیانگیزگی و این بیرغبتی نسبت به دنیای عملی تربیت، با تماس، با تحصیل در رشته عملی و کسب مهارتهای مواجهات و تحقیقات عملی. تحصیل در رشته عملی و کسب مهارتهای تحقیق عملی، به توصیه شواب، مستلزم آموختن هنرهای دشوار اکلکتیک و عملی، و التزام به تعقل عملی practical reason و بکارگیری روش آن یعنی “عمل تأملی” deliberation در تحقیقات برنامه درسی است -دو هنر و روش منسوخی که شواب در ادامه جستار اول، پس از استدلال در خصوص عدم کفایت نظریه به مفهوم ذاتی آن، و نظریههای علوم اجتماعی به طور خاص برای برآوردن نیازهای برنامه درسی، به ترتیب، برای ضرورت need، جایگاه place و التزام commitment به آن در حوزه مطالعات برنامه درسی جانانه به استدلال میپردازد، و تبیین چیستی و چگونگی تحقق آن را به جستارهای بعد میسپارد …