انجمن مطالعات برنامه درسی ایران روز چهارشنبه مورخ ۱۳ شهریور ماه با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی نشست علمی – تخصصی خود را با عنوان مدرسه،دغدغه های دیرین،دیدگاه های نوین،چشم انداز آینده برگزار کرد.
در ابتدای بخش اول، آقای دکتر سرکارآرانی، بعنوان طرح مسأله، نکاتی را به گفته خودشان نه چندان نظام مند مطرح کردند. پرسشهایی که امروزه در سطح جهانی مطرحند. در مورد بررسی دیرینه آموزش و پرورش به مقاله ای از خودشان با عنوان The DNA of teaching اشاره کردند که در «گوگل» قابل جست وجوست. توضیح دادند که سناریوهای آموزشی در Context های فرهنگی شکل می گیرند، و پروژه تحقیقاتی فعلی ایشان مربوط به Culture of teaching است و از لحاظ روش به Coding و Decoding مربوط می شود که اولی به معنای پیدا کردن «کد»های فرهنگی یا به تعبیری دیگر «درک شباهت ها» ست و دومی به بررسی همین «شباهت»ها می پردازد و معلوم می شود آنچه بسیار به هم شباهت داشته چندان هم شبیه به هم نیست! و درواقع نقشه DNA اختصاصی خود را دارد! زمینه و بستر این کار تحقیقاتی هم «درس پژوهی» است ما را به پژوهش معلم، پژوهش دانش آموز رسانده و بخشی از آن هم فرآورده (شامل کودک تاب آور، مادر تاب آور، مدرسه تاب آور، معلم تاب آور، اجتماع تاب آور) است.
جوهره این موضوعات این است که زندگی یعنی مسأله! چگونه زندگی می کنید؟ یعنی چگونه مسائل را حل می کنید. «مسأله محوری» مهمتر از حل مسأله است. به گفته یکی از اندیشمندان بسیاری از مسائل امروز ما ناشی از راه حل های دیروز است!! خیلی وقتها مسائل را مانند توپ گُلف جا به جا می کنیم! گاهی هم مسائل را می پوشانیم! و خلاصه اینکه «تعلق اجتماعی» مسأله اول مدرسه امروز است. وقتی سازه های فکری-اجتماعی-فرهنگی قوی نباشند تاب آوری لازم را نخواهند داشت. پاسخ این پرسش که: مدرسه چکار باید بکند؟ بر می گردد به پاسخ این سؤال که ما چه جامعه ای می خواهیم داشته باشیم؟ جامعه مطلوب ما چیست؟ زیربنای این پرسش Building Society است. تا موضع ما نسبت به جامعه مشخص نباشد قطعاً موضع خاصی نسبت به مدرسه نخواهیم داشت. سازه های کم توان، مجموعه تاب آوری را کم می کند.
دکتر سرکارآرانی در اینجا اشاره ای به نتایج بسیار خوب دانش آموزان کشور فنلاند در آزمونهای بین المللی داشتند و توضیح دادند که سیاست گذاران آنها به دنبال برنامه ای برای اول شدن آزمون هایی مثل «پیسا» نبوده اند بلکه می دانند برای جامعه چه می خواهند و به مصداق «چون صد آید پس نود هم پیش ماست» هرچند هدفشان کسب رتبه ممتاز در آزمونهای بین المللی نیست ولی ضمن رسیدن به جامعه مورد نظرشان به این مورد هم می رسند.
دکتر سرکارآرانی در بخش دیگری از سخنانشان اشاره کردند که گاهی راه حل های جهانی در سطح «Local» مسأله ساز است و افراد باید دنبال راه حلهای مناسب در موقعیت خود باشند هرچند گاهی همین راه حلهای به اصطلاح «Local» می توانند تبدیل به راه حلهای جهانی شوند! سپس به چهار سطح از «راه حل»های جهانی مسائل آموزشی اشاره کردند: سطح تئوری، سطح approach، سطح متد، و سطح تکنیک. این چهار سطح قابل جا به جایی نیستند. هرکدام شأنی دارند. تئوری، متد، و تکنیک قابل گرفتن هستند ولی approach گرفتنی یا وارد کردنی نیست شدنی است. تئوری را بازار اندیشه تعریف می کنند. در این بازار، استدلال قوی تر ماندنی و استدلال ضعیف تر رفتنی است! سطح «نزاع» ها و نوع «دیالوگ»ها در هر جامعه ای مشخص می کند که آن جامعه در کجا ایستاده است. مثلاً نزاغ فعلی در ژاپن بر سر Hybrid Curriculum و Hybrid pedagogy است. (در اینجا تمثیلی را به کار بردند در مقایسه قطارهای قدیمی که با کمک یک لوکوموتیو و با سروصدا و زحمت زیاد واگنها را به دنبال خود می کشیدند و قطارهای امروزی یا Hybrid که در آن تمام واگنها دارای موتوری برای حرکت هستند و فشار تنها به واگن اول نمی آید. تاب آوری در اینجا یعنی تقسیم موتورها! هر فردی می تواند یک موتور توسعه باشد!).
مثال دیگر، تفاوت میان «استفاده از دانش use of knowledge» و «دانستن دانش awareness of knowledge» است. اولی برمی گردد به what, when, who, where ولی دومی با why مرتبط است. و اگر دانش آموز به این برسد ارزشمند است و همین نوع دوم دانش است که عمیق تر و زیربنایی تر است.
مورد سومی که مطرح کردند برنامه درسی حق اندیش ( right oriented curriculum) و برنامه درسی تکلیف اندیش (assignment oriented curriculum) و نسبت با آنها با یکدیگر است. اجمالاً اینکه شما جشن تکلیف دارید ولی جشن حق ندارید! و پیشنهاد دکتر باقری «جشن اختیار» بود. ایشان «اختیار» را از «حق» بهتر می دانند و معتقدند با جامعه فعلی ما مناسبت بیشتری دارد. وقتی بحث از تکلیف است بحث از اختیار هم مناسب تر است.
سخنان دکتر سرکارآرانی با ذکر این نکته تمام شد که اساس کار ایشان Micro است. از کلاس درس جدا نیستند. چه در ژاپن و چه در ایران در کلاس حاضر می شوند. با توجه به آنچه در کلاس درس می گذرد و با آنالیز ماوقع کلاس درس می توان گفت در جامعه چه می گذرد.
در این قسمت، دکتر مهرمحمدی سؤال خود را با این توضیح آغاز کردند که: گاهی تحول در آموزش و پرورش را موکول به توسعه اقتصادی می کنند و گاهی آن را منوط به توسعه فرهنگی می دانند. (اشاره به قضیه مرغ و تخم مرغ!) اگر چنین باشد آیا منجر به نوعی تعلیق نمی شود؟ از کجا باید شروع کنیم؟ چه اتفاقی افتاد که ژاپن و فنلاند به نقطه فعلی رسیده اند؟ این حلقه را چگونه شکسته اند و تبدیل به گلوله برفی شده اند؟
دکتر امانی صحبت خود را با یادآوری موضوع این بخش نشست شروع کردند. اشاره کردند که چون وضعیت جوامع تغییر یافته این سؤال که مأموریت مدارس چیست دوباره مطرح است. خوشبختانه ما در کشورمان دارای فلسفه آموزش و پرورش، فلسفه تربیت، تعریف تربیت شده ایم که قبلاً نداشتیم. به هر حال با سند جدید برنامه درسی، ساحت های یادگیری و به تبع آن دروس جدید مطرح شدند مثل تفکر و پژوهش. به هرحال سؤالاتی مطرح است از جمله محتوای یادگیری که قبلاً به عناوین دروس محدود بود و امروزه تغییر یافته، چگونگی طراحی برنامه های آشکار و پنهان مدرسه، و نهایتاً چگونگی کنترل و ارزشیابی.
دکتر سبحانی با بیان اینکه دغدغه های آموزش و پرورش، هم دیرین هستند و هم جهانی گفتند که سطح micro برای ما محدود است و چون بصیرتی در این زمینه حاصل نمی شود باب نقد هم محدود می شود و بالتبع ایده تازه ای تولید نمی شود و تصمیم مناسبی اتخاذ نخواهد شد. اگر به صد سال قبل برگردیم و کتابی ترجمه نمی شد و کار ملایان اداره کننده مکتب را نقد می کردیم وضع بهتری نسبت به امروز داشتیم. چرا سطح اندیشه ورزی در آموزش و پرورش ما نازل است؟ اگر معلمان ما اندیشه ورز نشوند اتفاقی در سطوح بالا نخواهد افتاد.
دکتر آرانی در پاسخ به دکتر مهرمحمدی گفتند که ما «در مسیریم» و شروع کرده ایم. اشکالمان این است که زیاد سُر می خوریم! یادمان باشد متد و تکنیک، ابزارند و جای اندیشه را نمی گیرند. ما باید خودمان به Landscape برسیم. حُسن ختام این بخش بیت زیر بود که دکتر آرانی قرائت کردند:
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظن است و حیرانی بصر
بخش دوم نشست به هدایت خانم دکتر نیکنام و با حضور آقایان دکتر سرکارآرانی، فاضلی، و مهندس نوید برگزار شد. محور صحبت در این بخش، کتاب اخیر دکتر سرکارآرانی به نام هنر استدلال بود. ابتدا خانم دکتر نیکنام با ذکر توضیحاتی در مورد کتاب، این سؤال را طرح کردند که دلیل انتخاب این کتاب توسط دکتر سرکارآرانی برای ترجمه چه بوده است؟
دکتر آرانی پاسخ دادند که این کتاب به رساله دکتری نویسنده در ۱۹۹۷ مربوط است و انتخاب آن دلایلی داشته است:
– یک دلیل آن از حیث مسأله بوده است. برای من جالب بود که یک دانشجوی ژاپنی در کشور آمریکا مسأله اش را از کجا می گیرد؟ مسأله یابی نویسنده برایم جالب بود. بعضاً مسائل حوزه علوم اجتماعی «عاریتی» هستند و بواقع «مسأله» جامعه و مدرسه و معلم ما نیست.
– دلیل دیگر از حیث روش بود. توجه داشته باشیم که هرچند استفاده از روش کیفی در پژوهش برایمان جا افتاده است ولی مؤلف در سال ۱۹۹۷ از روش کیفی استفاده کرده است. انجام این روش در آن زمان تازه بوده. درواقع «درس پژوهی» و نگاه کیفی، ابزارهای ژاپنی بودند که امریکا به کار برده شدند.
سپس دکتر فاضلی با طرح «انشا، عاملیت و خلاقیت» گفتند که چون «نوشتن» از دغدغه های خودشان بوده است و سخنانی را که در نشست پنجم اردیبهشت {پُست منطق نوشتار} مطرح کرده بودند مثل اهمیت «انشا» در تأمین اهدافی مثل تولید فکر، خودشکوفایی، خودبیان گری و …، گسترش عاملیت، گسترش علم بعنوان محصول نظام آموزشی خلاصه وار بیان کردند.
مهندس نوید به نداشتن شهامت استدلال علی رغم دانستن روش استدلال اشاره کردند.
پایان بخش این نشست، سخنان دکتر آرانی بود. ایشان به تمثیلی که در مقدمه کتاب آورده اند اشاره کردند. بازی تنیس تمثیلی از نظام ارتباط آمریکایی است. ولی بازی بولینگ، تمثیلی از نظام ارتباط ژاپنی است. اصرار ژاپنی ها بر این است که نتیجه گیری را به شنونده واگذار کنند. این نیز تفاوت دیگری از این دو فرهنگ است که یکی مسئولیت را به گوینده و دیگری به شنونده منسوب می کند.
عزیزان برای دریافت فایل های صوتی این نشست می توانند به وبلاگ گروپ "برنامه درسی و فرهنگ" که آدرس آن در زیر آمده است مراجعه نمایند.
www.curriculum-culture.blogfa.com
تدوین گزارش:اشرف کریمی